سال 1389 بود که جمعی از دلهای مهربان در گوشهای از بیمارستان بوعلی سینا ساری گرد هم آمدند. جایی که درد و رنج کودکان مبتلا به سرطان، فریادی خاموش سر میداد. در آن روزگار، این فرشتههای کوچک در گوشهای از بخش عفونی، دور از استانداردهای درمانی، روزگار میگذراندند.
دلی که به درد آمده بود، دست به کار شد. خیرین مهربان با همت خود، گوشهای از بیمارستان را به بخش آنکولوژی کودکان تبدیل کردند. اما این آغاز راه بود. کودکانمان به بیشتر از یک بخش کوچک نیاز داشتند. آنها به خانهای با مهر و محبت نیاز داشتند، خانهای که "ماهک" نام گرفت.
در همین حین، وصیت خیرخواهانهی دکتر اسماعیل شهیدی، قطعه زمینی را به این فرشتههای کوچک هدیه کرد. زمینی که قرار بود خانهی جدیدشان باشد. اما ساخت این خانهی رویایی، نیازمند کمکهای فراوان بود. خیرین با تمام وجودشان دست به کار شدند. از کارگری که یک روز مزدش را اهدا کرد تا زن و شوهر سالخوردهای که خانهشان را وقف این کار خیر کردند. آجر به آجر، با مهر و دعای خیر مردم، این خانهی امید ساخته شد.
سال 1399، "ماهک" به روی کودکان بیمار باز شد. اما ماموریت ماهک به اینجا ختم نشد. ماهک به خانوادههای این کودکان هم فکر میکرد. خانوادههایی که روزها و شبها در کنار فرزندان بیمارشان بودند. به همین دلیل، ساخت همراهسرا در دستور کار قرار گرفت. مکانی برای استراحت و آرامش خانوادهها، جایی که بتوانند در کنار عزیزانشان باشند.
رویاهای ماهک فراتر از اینهاست. راه اندازی بخش پیوند مغز استخوان، یکی دیگر از آرزوهای بزرگ ماهک است. آرزویی که با تحقق آن، بسیاری از خانوادهها از سفرهای طولانی و دوری از عزیزانشان بینیاز میشوند.
ماهک، قصهی امید و مهربانی است. قصهی مردمی که با همت خود، دنیایی را برای کودکان بیمار ساختند. قصهی کودکانی که با وجود بیماری، به زندگی امیدوارند. قصهی ما، قصهی شما و قصهی همه کسانی که دلشان برای این فرشتههای کوچک میتپد.
داستان ماهک ادامه دارد...
با ما همراه شوید تا این قصه را به پایان خوش برسانیم.